سبحانسبحان، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

هدیه آسمونی

سیاست کودکانه!

دیشب با آقا سبحان بیرون بودیم و وقتی برگشتیم بابا امیر در حال کار با لپ تاپ بود. ما که رسیدیم بعد از سلام و احوالپرسی و اصطلاحا دیده بوسی، بابا رفت دستشویی و آقا سبحان هم از فرصت استفاده کرد و رفت سراغ لپ تاپ. بابا که از دستشویی برگشت اومد و آقا سبحانو بغل کرد تا با هم با لپ تاپ کار کنن... و اینجا بود که سیاستهای خاص شازده یهو به جریان افتاد. آقا به بابا پیشنهاد می داد که:"بابا برو دستشویی..." اول ما فکر کردیم که خودش نیاز به دستشویی داره و داره از بابا می خواد که ببردش دستشویی. اما دیدیم نه. وقتی دید متوجه منظورش نمی شیم دست بابا رو گرفت و برد جلوی دستشویی و اشاره کرد که برو دستشویی و خودش می دوید سمت لپ تاپ. بعد چند باری که تلاش کرد تا...
14 آبان 1392

تولد ایشکات

    روایت داریم که هر بچه ای تو تولد به کیک دست نزنه حرام است!!!حراممم وقتی دیگه ظرفیت آدم پر بشه وسط مهمونی و تولد نمی شناسه قربونش برم من دیگه مشکاتی خسته شده بود خب! عکس گرفتن از این دو تا ورووجک ماجرایی بود... بس که هر بار یکیشون پشتش بود آرتین و سبحان بچم هر بار به یه چیز گیر می ده: این بار نوبت ظرف میوه بود از همه میوه ها می خورد و یه دونه هم به مامانش می داد همه جا باید نشون بده باباش کیه! عاشق تکنولوژی اینم از آخر ماجرا وقتی آدم جایی احساس راحتی کنه همین می شه! ...
21 مهر 1392

ميوه ها

ادونه: هندونه هبوزه: خربزه الان: انار طالبي: طالبي اگور: انگور ايسب: سيب ايمون: پرتقال و ليمو ناناس: آناناس هولو: هلو نارگي: نارنگي كاوو: كاهو موس: موز سدالو:زردآلو  
21 مهر 1392

کارگاه مادر و کودک تماشا1

جلسه اول کارگاه و فرفره بازی با پنکه: پسرم از دو تا کلمه پرده برداری کرد: کلاس و کوروش که ترکیب هر دوشون شده: کلاس: کولس koolas کورش: کولس koolos   شعرهایی که با هم می خوندیم: (برای معرفی بچه ها) یکی اینور یکی اونور... یکی اینور یکی اونور علی بابا باغی داره ...ایه ایه او توی باغش دوستی داره ... ایه ایه او اسم دوستش هست... سبحان که خب البته پسرم اونجا اسمشو نگفت. کلا هم اسمشو می گه سمان (sman)   ...
16 مهر 1392

عکسهای خرداد 92

آقا سبحان بعد از دلبری از این آقا موبایل و سوییچشو صاحب شد!   وقتی جایی برای بازی وجود نداشته باشه، تنها جا روی دراور خواهد بود!!!   عینکی خوردنی     فستیوال کرم   خیس شدن زیر فواره های بوستان نهج البلاغه در یک بعد از ظهر گرم!   جنگل جوارم، قائمشهر       ...
16 مهر 1392

دست!

این روزا با شنیدن کوتاهترین و ملایمترین موزیک هم پسرم همه رو به شادی دعوت می کنه:"دست!" و خودشم شروع می کنه به دست زدن! کسی ندونه خیال می کنه ما هر روز تو یه مجلس هستیم و حسابی مجلس گرم کنیم! قربون شادی پاک پسرم بشم الهیییییییییییییییییییییییییییی! اگه توی یک جمع هم گفته باشه که دونه دونه همه رو چک می کنه ببینه همه دست می زنن یا نه!
20 شهريور 1392

NEW WORDS

ماشالله انفجار کلمات سبحان اتفاق افتاده و واقعا روزی نیست که حداقل یکی دو کلمه جدید یاد نگرفته باشه. اما بعضیاش نمکش بیشتره. مثل: خانه! داشتیم با هم کارتها رو می دیدیم که یهو کارت خونه رو دید و من چون فکر می کردم بلد نیست بگه گذاشتمش کنار که یهو شنیدم می گه: "هانه" پسرم از الان کتابی حرف می زنه  
20 شهريور 1392