سبحانسبحان، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

هدیه آسمونی

کولر!

دیروز گل مامان دست منو گرفت و برد توی اتاق و دریچه کولرو نشونم داد و گفت: " کولل" من که از شدت هیجان ندونستم چطوری ابراز احساسات کنم. اونقدر براش دست زدم که خودشم شروع کرد به دست زدن برای خودش. بعدشم برای بابا فیلم گرفتم تا وقتی اومد ببینه. وقتی بابا اومد گفتم که برام عجیبه که دریچه کولرو به عنوان کولر می شناسی. آخه من همیشه برای روشن و خاموش کردن کولر می بردمت و بهت می گفتم بیا کولرو روشن کنیم. ولی بالاخره پرده از این راز برداشته شد و معلوم شد یه روز که با مامان نرگس از بیرون اومده بودن و گرم بوده با هم کولرو روشن می کنن و می شینن روبروی کولر تا خنک بشن و پسرم با همون یه بار یاد گرفته بود! هزار ماشالله ...
18 مرداد 1392

آبی

پسرم دقیقا رنگ "آبی" رو درست ادا می کنه! دیشب یه مکعب آبی نشونت دادم و پرسیدم این چه رنگیه و شما هم دقیقا درست گفتی. اما کلا انگار فکر می کنی جواب این چه رنگیه رو باید با آبی بدی. کلا همه رنگا فعلا آبین!  
3 مرداد 1392

آب بازی کنار دریاچه چیتگر

دیشب رفتیم دریاچه چیتگر که تازگیا افتتاح شده. اونجا یه زمین کوچولو پر از آبنما درست کرده بودن که بچه ها آب بازی می کردن. عشق مامانم که عاشق آب بازیه نمی دونست چیکار کنه از بس هیجانزده شده بود. البته بیشتر فیلمبرداری کردیم اما چند تا از عکسا رو اینجا می ذارم... بالاخره پسرم خسته شد و خودش کمک کرد تا لباساشو عوض کنم! ...
3 مرداد 1392

اصلاح مو با رنگ انگشتی!

امروز قرار بود با بابا موهای شما رو اصلاح کنیم. آخه موهای نرم و نازکت خیلی بلند شده بود و چون موقع شیر خوردن خیلی عرق می کنی، بیشتر وقتا هپلی می شدن. بالاخره امروز تونستم بابا رو قانع کنم تا بمونه و موهاتو با هم اصلاح کنیم. اول بردمت حموم و یه عالمه در و دیوار حمومو نقاشی کردی! با مزه بود وقتی انگشتتو می کردی تو قوطی رنگ و با چندش صورتتو جمع می کردی! من واقعا دوست دارم بدونم چرا همچین حسی داری. آخه مگه تو از چیز چندش آور چی می دونی؟! نتونستم از این حالتت عکس بگیرم. آخه تا دوربینو می دیدی می خواستی با همون دستای رنگی بیای و بگیریش. بعد نقاشی اومدی بغلم و من بهت شیر دادم و بابا هم موهاتو اصلاح کرد. و دوباره قرص ماه من کامل شد! ...
29 تير 1392

افطاری آقای بساق زاده

امشب افطار مهمون آقای بساق بودیم. و توی این مهمونی که توی تالار بود، شما تا تونستی آتیش سوزوندی و دلت می خواست به همه جا سر بزنی و بازرسی کنی. بالاخره هم تونستی یک کم با دستکاری دستگاه اکو خودتو راضی کنی! ...
29 تير 1392