بعد مدتها
بالاخره تونستم روی این تبلت با اوپرا راهی برای نوشتن خاطرات گلم پیدا کنم
این روزابرای من قشنگ ترین روزای زندگیمن
گلم حرف می زنه و برام شعر می خونه
از امروز انشالله مدام خاطراتش ثبت می شه
از ۱۶ام فروردین کلاس زبان داشتم و سبحان هر روز صبح تا عصر مهمون مامام جونش بوده.
یه روز صبح که داشتم حاضرش می کردم گفت: مامان جون خیلی خیلی مهربونه، به زبون خودش: " مامان جون حلی حلی مهربونه"
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی