سبحانسبحان، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

هدیه آسمونی

نله بوس کنم...

عشق مامان بچه که بود پاشو می بوسیدم. اما خیلی وقت بود که دیگه این کارو نمی کردم. از وقتی راه افتاده کمتر این کارو می کردم. امشب که می خواستم بخوابونمش و روی پام گذاشته بودمش پاشو بالا آورد و گفت:"نله بوس کنم" ینی بوسش کن...  
11 آذر 1392

پنکه

دیشب، زندگی من، از خواب بیدار شد و بهونه پنکه گرفت. منم فکر کردم منظورش پبکه پایه بلنده خونه مامان ایناست. و بهش قول دادم این بار رفتیم خونه مامان جونش ببرم تا باهاش بازی کنه. غافل از اینکه اصلا منظورش چیز دیگه بود. صبح که بیدار شد دست منو گرفت و گردوند تو خونه و به محض دیدن ماشین تویوتا فلزی مشکیه با ذوق و شوق گفت پنکه. نمی دونم واقعا چرا داره به این ماشین می گه پنکه اما خیلی بامزه است...
19 آبان 1392

جملات جدید

دیگه ماشالله پسرم خیلی لغت یاد گرفته و آنقدر سرعت افزایش دامنه لغاتش بالاست که نمی شه هر روز متوجه شد چند تا لغت یاد گرفته. و تازگیا داره رو جملاتش کار می کنه. دیگه از "آب بده" خیلی جلوتر رفته. جمله هایی که این روزا گفته: بابا اومد. اینجایی؟ که البته تلفظ می کنه: ایجایی؟ گاهی هم یه تعجب اولش میاره: "ا...ایجایی؟!" چی شده؟ حاموش کن : چون "خ" رو "ح" تلفظ می کنه نوشتم حاموش. اما نکته جالبش اینجاست که گل مامان به بستن شیر آب هم می گه حاموش پاسو: پاشو. این کلمه رو وقتی می گه که مثلا نشسته باشیم یا خوابیده باشیم و بخواد باهاش جایی بریم. میاد دستمونو می گیره و می کشه ای بابا! :این جمله رو که وقتی می گه فقط باید خوردش...  ...
14 آبان 1392

سیاست کودکانه!

دیشب با آقا سبحان بیرون بودیم و وقتی برگشتیم بابا امیر در حال کار با لپ تاپ بود. ما که رسیدیم بعد از سلام و احوالپرسی و اصطلاحا دیده بوسی، بابا رفت دستشویی و آقا سبحان هم از فرصت استفاده کرد و رفت سراغ لپ تاپ. بابا که از دستشویی برگشت اومد و آقا سبحانو بغل کرد تا با هم با لپ تاپ کار کنن... و اینجا بود که سیاستهای خاص شازده یهو به جریان افتاد. آقا به بابا پیشنهاد می داد که:"بابا برو دستشویی..." اول ما فکر کردیم که خودش نیاز به دستشویی داره و داره از بابا می خواد که ببردش دستشویی. اما دیدیم نه. وقتی دید متوجه منظورش نمی شیم دست بابا رو گرفت و برد جلوی دستشویی و اشاره کرد که برو دستشویی و خودش می دوید سمت لپ تاپ. بعد چند باری که تلاش کرد تا...
14 آبان 1392

تولد ایشکات

    روایت داریم که هر بچه ای تو تولد به کیک دست نزنه حرام است!!!حراممم وقتی دیگه ظرفیت آدم پر بشه وسط مهمونی و تولد نمی شناسه قربونش برم من دیگه مشکاتی خسته شده بود خب! عکس گرفتن از این دو تا ورووجک ماجرایی بود... بس که هر بار یکیشون پشتش بود آرتین و سبحان بچم هر بار به یه چیز گیر می ده: این بار نوبت ظرف میوه بود از همه میوه ها می خورد و یه دونه هم به مامانش می داد همه جا باید نشون بده باباش کیه! عاشق تکنولوژی اینم از آخر ماجرا وقتی آدم جایی احساس راحتی کنه همین می شه! ...
21 مهر 1392

ميوه ها

ادونه: هندونه هبوزه: خربزه الان: انار طالبي: طالبي اگور: انگور ايسب: سيب ايمون: پرتقال و ليمو ناناس: آناناس هولو: هلو نارگي: نارنگي كاوو: كاهو موس: موز سدالو:زردآلو  
21 مهر 1392