آلو
با بابا رفته بودیم لواسون و اونجا رفتیم باغ یکی از دوستای بابا. کلی کیف کرد پسرم و خودش میوه می چید و می خورد. زیاد آلبالو دوست نداشت اما به بابا امون نمی داد برای گردو. هنوز یکی رو نخورده داد می زد:"ایدو"
گوشه دیگه باغ درخت آلو بود و وقتی گلم شنید که بابا منو صدا می کنه که بیا اینجا آلو هست پشت سر هم تکرار می کرد: "آلو" و این آلو چنان غلظتی روی "ل"ش بود انگار کلمه عربیه!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی