اولین پست از خونه جدید
سلام پسرم، قند عسلم!
بالاخره اثاث کشی کردیم و الان توی خونه جدیدیم. امروز یکشنبه بود و من الان تنهام و هنوز بابات نیومده.
جمعه وسایلو آوردیم و تا 3 نیمه شب همه درگیر بودن و کمک می کردن. از شنبه هم که درگیر جا دادن وسایل بودیم. ظهر مادرجون اومد و تا شب موند و با کمک لیلا خانم مقداری از وسایل آشپزخانه و لباسا رو جا دادیم.
امروزم مامانی و ایمان و احسان اومدن و از بعد از ظهر تا بعد افطار کمک کردن و وسایل بابا رو بردیم اتاق شما و چون هنوز کمد توی اتاق قفسه بندی نشده مجبور شدیم همینطوری کارتنی بذاریمشون توی اتاق شما!
خلاصه که فعلا خونه کامل نشده اما هر بار که دلتنگ می شم و کلافه، می رم توی اتاقت و کلی انرژی می گیرم.
دلم می خواد زودتر 20 شهریور بشه و وسایلت بیاد و من کلی قربون صدقه شون برم!
خیلی این خونه مونو دوست دارم. می دونم شما هم وقتی بیای خوشت میاد.
راستی کنار خونه یه پارک کوچولوئه و بچه ها توش بایزی می کنن. صداشون که میاد دلم بیقرارت می شه. منتظرم زود بیای و به سنی برسی که ببرمت پارک. البته وسایل خونه که جا داده بشه هر روز می برمت تا به دنیا بیای. انشالله.