اولین آبنبات خوردن گل پسرم!
امروز بعدازظهر شنیدم صدای خش خش میاد. وقتی بهت رسیدم دیدم داری پوست یه آبنبات چوبی که طبق معمول نمی دونم از کجا پیدا کرده بودی رو داری می جوی. برات بازش کردم و دادم دستت!
الهی دورت بگردم که اینقد بامزه می خوردی که همینطور محوت شده بودم!
همه چیز اول باید حسابی بررسی بشه!
بالاخره ...
و عاقبت این آبنبات چوبی هم سقوط از بالای صندلی غذا و بدرود گفتن دار فانی بود!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی