سبحانسبحان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

هدیه آسمونی

عکسای جدید سبحان مامان، جیگر بلا!

بازم قایموشک بازی ... حالا سلام علیکم!   ...   ای جونم مامان!   فرشته معصوم من!   وقتی یه ماه تو آفتاب بخوابه!   وقتی پتو رو کنار می زنی که صورت عروسکتو ببینی!!!!! چقدر ذوق داره وقتی می بینی امیدت تونسته سرشو خودش برگردونه!   تخت پادشاهی!   وقتی فلفل شیرین مامان نمی خوابه!   ...
16 آذر 1390

خواب در کالسکه

این جیگر مامان بالاخره بعد از کلی بیتابی، تو یکالسکه خوابید. ناگفته نماند که باباجونش (پدربزرگ مهربون) خوابوندش! این داستان مربوط به 8 آذره. ...
16 آذر 1390

عکسای نفس مامان

اینجا نفس مامان تازه یک روزش شده بود و رفته بود واکسناشو بزنه که مرخص شه!   قربون خنده های نفس! اینجا 5 روزه است   این یک فندق تازه خوشمزه است!   اولین باری که بغل بابا خوابیدی! البته برای چند دقیقه   دومین حمام نفسم (10 روزگی) که با مامانیش رفته بود. اولیشم با مامانی بود اما تو وان نبود.   از هر فرصتی برای قایم شدن استفاده می کنه! عزیزممممممممممممممم   بدون شرح!   به قول مامانیش دکتر سبحان!   دکتر سبحان2   نمک مامان!   و این داستان ادامه دارد... ...
23 آبان 1390

تاخیر

مامانی، یه روزایی پیش خودم فکر می کردم وقتی بدنیا بیای هر روز می نویسم چیکار می کنی و چه اتفاقایی می افته اما باور کن این روزا خیلی سر مامان شلوغه. راستش هنوز خونه مامانی هستیم و الان دو روزه که مامانی هم مریض شده و من مجبورم هم به تو برسم هم به مامانی! جیگر مامان! یکی دو روزه شما هم خیلی اذیت می کنی! البته اذیت می شی که اذیت می کنی! به قول مامانی بچه چله ای هستی دیگه! اما هر بار بیتابی می کنی دلم کباب می شه. اصلا نمی تونم ببینم داری اذیت می شی اما کاری هم ازم ساخته نیست. پیش چند تا دکتر خیلی خوب هم بردمت و دارم طبق دستوراشون عمل می کنم. تمام محصولات گاوی و گوساله رو از رژیم غذاییم حذف کردم علاوه بر اون کلی پرهیز دیگه هم دارم اما شم...
23 آبان 1390