سبحانسبحان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

هدیه آسمونی

مهمونی خاله حدیث و مشکات کوچولو!

1392/4/18 15:22
نویسنده : مامان مریم
224 بازدید
اشتراک گذاری

حدیث1

حدیث

حدیث

حدیث

چه می کنه این پسر من با دلبریاش!

حدیث

حدیث

و این کلید قصه ها داشت. تا جایی که مجبور شدیم روش چسب بچسبونیم

حدیث

دانشمند کوچولوی من در حال کشف جزئیات کاغذدیواری

حدیث

وقتی پسرم الکترونیک رو به کارتون ارجحیت می ده!

 مهمونی خاله حدیث و لباسشویی

مهمونی خاله حدیث و لباسشویی

یعنی اینقدر به این لباسشویی گیر داد که حدیث بالاخره دلش سوخت و قرار شد موقع رفتن بده با خودمون ببریم. اما نداد!

هلال احمر

هلال احمر

هلال احمر

موقع برگشتن با هم پیاده رفتیم تا میدون هلال احمر که بیان دنبالمون. اونجا هر برگی که پیدا می کرد می خواست بندازه توی استخر و چون فواره ها آب می پاشیدن حسابی خیس شد. طوری که وسط میدون مجبور شدم لباساشو عوض کنم. بعدشم با دایی ایمان و حمیدرضا محمدی و مهدی کریم نیا دوستای دایی ایمان رفتیم فشم و کلی کیف کرد پسرم. چون حمیدرضا و مهدی پاهاشو می زدن تو رودخونه و تو این گرما خیلی کیف می کرد. آخرشم که کلی با گربه های رستوران بازی کرد و اصلا هم نمی ترسید دست بزنه بهشون!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

hodeys
18 تیر 92 2:17
هه ههه پسر شما حرف نداره این که خووووبه ما فهمیدیم شنا گر بسیااار قهاری هم هست :دی من عاشق حرف زدناشم، کم هم نمیاره ههه ههه
hodeys
24 تیر 92 0:39
بعله خانم پسرتون دل همه رو بردهههه لباس شویی قابلت و نداشت چرا ابروم و بردی با این عکس از اشپزخونه شلوغ پلوغه من؟؟؟؟