جشن شکوفه ها!
برای جشن شکوفه های دانش آموز شرکت نفت، من و آقا سبحانم با مامان جون و باباجون رفتیم تالار وزارت کشور. از همون اول که اصلا گلم ننشست و همه سالنو زیر و رو کرد. به هر کنجی سر می زد و منم دنبال این کنجکاو کوچولو. اونجا روی صورت بچه ها نقاشی می کشیدن که چون آقا پسرم صبر نداشت چند بار نبتمونو از دست دادیم و وقتی آقا رضایت داد دیگه خانمایی که مسوول این کار بودن وقتشون تموم شده بود. اما من با باباجون تماس گرفتم و خلاصه پسرم با کلی ماجرا و پخش کردن فیلم حین نقاشی و... اجازه داد که رو صورتش نقاشی کنن. مرحله بعد داستان مربوط می شد به عکس گرفتن که تراژدی خاص خودشو داشت. هی بدو بدو از این طرف به اون طرف. بالاخره نشوندمش تو کیوسک تلفن و گوشیو دادم دست...